حکمتهای نهج البلاغه
اخذ منه بالمخنق.
در تنگنا افتاده.
تو ندانی که مرا کارد گذشته است ز گوشت تو ندانی که مرا کارد رسیده است به جان
دمار از روزگار کسی درآوردن
جان کسی را به لب آوردن.
به بن بست رسیده.
کارد به استخوان رسیده.
I can not stomach it any more.
He is on his beam end.
Sweat blood.
منبع : کتاب امثال و حکم نهج البلاغه